قرآن كريم كتاب آسماني و معجزه جاويدان پيامبر و فهم آن و اطلاع از محتويات اين كتاب از نخستين خواستههاي هر مسلمان است، چه اينكه خداوند متعال در آياتي از قرآن دعوت به تفكر و انديشه در مورد قرآن كرده است:
«افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها» (محمد: 24) آيا در مورد قرآن نميانديشند يا آنكه بر دلها قفلهايش زده شده است؟
يكي از وظايف و مسئوليتهاي پيامبر شرح و توضيح مدلول و مفهوم آيات قرآن براي مردم بود:
«و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس مانزل اليهم» (نحل: 44)
ما قرآن را بر تو نازل كرديم كه براي مردم آنچه نازل ميشود بيان كني.
«و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم» (نحل: 64)
و ما كتاب را بر تو نازل نكرديم مگر براي اينكه براي آنان بيان كني.
«هوالذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب» (جمعه: 2)
او آن خداياست كه از بين اميها رسولي از آنان برانگيخت كه آيات او را بر آنان تلاوت كنند و آنان را تزكيه گردانده و كتاب را يادشان دهد.
با استدلالي كه در علم كلام ميشود لزوم ادامة اين امر توسط ائمة معصومين (ع) به اثبات ميرسد و امام نيز طبق اعتقاد ما مبين، مفسر و مجري آيات قرآني است. هر چند كه در زمان حضور معصوم نيز همگان به فهم آيات دعوت شدهاند، اما در دوران غيبت لزوم اين امر بر عموم به ويژه دين پژوهان مضاعف است كه قرآن را شناخته و براي مردم تفسير و تبيين كنند. و عموم مردم نيز در هر زمان موظف به تعليم دين هستند.
آشنايي با قرآن از ابعاد مختلفي امكانپذير و مهمترين آن تفسير و تاويل است.
طبق بيان علامه طباطبايي، تفسير كشف و توضيح و رفع ابهام از مدلول لفظي آيات قرآني است و لذا مفسر قرآن همواره بايد به استدلال و منطق الفاظ قرآن را با الفاظي واضح و روشن كه مخاطبان قادر به فهم آن باشند، بيان كند و هم از اين روست كه تفسير قرآن همچون خود قرآن كلمات و عبارات و الفاظ است (رك: قرآن در اسلام، ص 41 تا 48 و نيز الميزان ذيل آيه 7 آل عمران).
اما تأويل قرآن چيزي جز تفسير است و از سنخ الفاظ به شمار نميآيد، بلكه مفهوم و مدلول غيرلفظي است و تأويل آن ممكن است انساني، حادثهاي و يا چيز ديگر باشد.
به عنوان مثال اينكه امام باقر (ع) در مورد آيه آخر سوره ملك «ان اصبح ماءكم غورا فمن ياتيكم بماء معين» منظور از كلمه «ماء» كه در لغت و الفاظ به معني آب است را «امام» ميداند حال آنكه در هيچ كتاب لغت و در بين هيچ گروهي از اعراب به امام، «ماء» گفته نشده است. امام صادق (ع) طعام در آيه «فلينظر الانسان الي طعامه» (عبس: 24) را تأويل به علم و دانش ميكنند و ميفرمايند: «الي علمه ممن اخذ» انسان بايد بنگرد كه دانش خود را از چه كسي برگرفته است.
اينها نه تفسير، بلكه تأويلند.
همگان نيازمند تفسير هستند: در حديثي از قول امام صادق آمده است:
«ان رسول الله (ص) نزلت عليه الصلاة و لم يسم لهم ثلاثاً و لا اربعاً حتي كان رسول الله هو الذي فسر لهم ذلك »
حكم نماز بر پيامبر نازل شد اما سه يا چهار ركعت بودن آن روشن نشد تا اينكه خود پيامبر آنرا براي مردم بيان كرد ] اصول كافي، ج 1 [
اجمال قرآن، گذشت زمان، اختلاف لهجهها و زبانها و نيازها و سؤالهاي جديد و عوامل ديگر همه عواملي است كه انسانها را نيازمند تفسير قرآن ميكند. اين نياز منحصر به مردم خاصي نيست. عرب و غير عرب، معاصران و غير معاصران. پيامبر، دانشمند و عامي و ...همه در فهم مدلول آيات قرآني، نيازمند تفسير هستند. اجمالاً ميگوييم در تفسير سه منبع اصلي مورد استفاده قرار گرفته است: روايات، رأي و عقل.
اخباريون با تمسك به روايات به تفسير قرآن روي آورده، گروهي با رأي و انديشه خود به تفسير پرداختهاند و اصوليها با استفادة ابزاري از عقل در منابع مورد تأييد قرآن يعني خود قرآن، روايات صحيح معصومين و يافتههاي عقلي و استدلالي و علمي بشريت به تفسير پرداختهاند.
تأويل قرآن نياز به علم كشفي و شهودي دارد و اين علم و معرفت كه همان معرفت حقيقي و مطابق با حقيقت است كه به طور مطلق در اختيار خداست و او به اندازة طهارت و پاكي افراد در اختيار آنان كه صلاحيت دارند، قرار ميدهد.
در اين ميان پيامبر و ائمه معصومين (ع) نسبت به ديگران اعلم به تأويل قرآن هستند، زيرا ظرف تأويل قرآن قيامت است «يوم يأتي تأويله» (اعراف: 53) و احاطه به قيامت و صورت واقعي هستي تنها نصيب آنان است.
البته اثبات علم به تأويل آيات قرآني براي معصومين (ع) موجب نفي دانشهاي جزئي ديگران نسبت به تأويل آيه يا آياتي از قرآن نميشود. عبارات دلنشين و زيباي عرفا و تعابير نغز در ذيل آيات قرآن از قبيل آنچه محيي الدين و خواجه عبدالله در ذيل آيات قرآن گفتهاند، قابل انكار نيست. مطالبي كه چون الفاظ آيات دلالتي بر آن ندارد نميتوان از تفسير شمرد و چون با روح آيه و مجموع قرآن و پيام پيامبر و فطرت پاك انساني سازگارند، بر عمق جان مينشيند اما قابل استدلال و اثبات نيستند. از جمله بقره و گاو بنياسرائيل را به هواي نفس و يا پير و مرشد برگرداندن و نفرين حضرت نوح را دعا معني كردن و...
تأويلهاي عرفا و اهل دل براي ما حجت نيست، ليكن اگر با روح قرآن و نيز سنت و سيرة پيامبر و ائمه معصومين (ع) ناسازگار نباشد، رد آن نيز درست نيست.
علم به تأويل قرآن كه همان علم به باطن اين كتاب آسماني است از طريق كشف و شهود است.
ادراكات بشر از چند طريق حاصل ميشود: حس، تعقل، الهام و وحي.
حس و تعقل در علوم رايج و متداول بشر مورد استفاده است و ويژگي آن اين است كه تحمل آن براي همگان آسانتر است و فرآوردههاي آن قابل اثبات براي ديگران است، ليكن محصولات اين دو طريق محدود به تجربهها است. اما الهام و وحي كه دو قسم از ادراكهاي كشفي هست عين حقيقت هستند و شامل همة ابعاد آن، پايدارتر و نيرومندتر نيز هست. ليكن اثبات آن براي ديگران كاري مشكل است البته وحي كه همان درجه اعلاي الهام و معرفت كشفي است چون به افراد خاصي از بندگان تعلق ميگيرد «انالله اصطفي...» (آل عمران 33) كه آنان برگزيدگان و داراي ويژگي عصمت ميباشند و با آوردن معجزه نبوت خود را ثابت ميكنند براي امت پيامبران قابل قبول و بلكه لازم القبول است و دو دليل عقلي معجزه و عصمت موجب پذيرش بيچون و چراي محتواي وحي ميشود.
اما الهام به افراد خاصي محدود نيست و هركس با فراهم كردن مقدماتي در خود ميتواند تابش پرتوي آن را در خود بنگرد. راه رسيدن به تأويل آيات قرآني مسلماً در معرض تابش انوار الهام قرار گرفتن است. در تعاليم عاليه اسلامي راههاي سير و سلوك و كسب معنويت و پي بردن به باطن قرآن و جهان برشمرده شده است.
آنچه در اين مقال مورد بحث است اين است كه نه تنها تأويل، كه پيبردن به تفسير صحيح قرآن نيز مستلزم موهبتي الهي است.
آيات و روايات اين مطلب را تأييد ميكنند و هم از اين روست كه علمي بدين نام (علم موهبت) را در اعداد و شمار علوم مقدمه تفسير قرآن شمردهاند.
سيوطي در كتاب خود «الاتقان» در بيان علوم مورد نياز براي تفسير قرآن پس از شمردن چهارده دانش كه همگي با تدرس و تحصيل فراهم ميآيد از جمله لغت، صرف، نحو، اشتقاق، معاني، بيان، بديع، اصول دين، اصول فقه، تاريخ و ...، علم ديگري را به نام «علم موهبت» مطرح مينمايد و خود ميگويد:
«شايد اشكال كنيد كه اين كسب علم در توان بشر نيست ولي چنين نيست بلكه راه تحصيل و به دست آوردن آن و فراهم كردن موجبات آن كه عمل (صالح) و زهد است ميباشد.» ]سيوطي، بي تا، ج 2، ص 181 [
اين دانش، دانشي است كه خداوند به آن كس ميدهد كه آنچه ميداند عمل كند، حديثي با همين مضمون از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است:
«من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم يعلم»
هركس به آنچه ميداند عمل كند، خداوند دانش آنچه تاكنون نياموخته را برايش وا مينهد.
اكتساب اين دانش طبق بيان آياتي از قرآن از راه كسب تقواي الهي است كه به بيان برخي از آنها ميپردازيم:
در كشف الاسرار آمده است:...گفته شده كه منظور از «سأصرف عن آياتي» آن است كه مستكبران را از فهم خطاب و شناخت معرفت كلام خود بازشان ميدارم و ذوالنون گفته است خداوند از اينكه حكمت پوشيدة قرآني را به هوسرانان بدهد ابا دارد و سهل گفته: منظور خداوند اين است كه: آنان را از فهم قرآن و هدايت يافتن بوسيله پيامبر (ص) محروم ميدارد. ]ميبدي، بي تا، ج 3[
سيوطي از قول سفيان بن عيينه ميگويد:
«انزع عنهم فهم القرآن» خدا آنان را از فهم قرآن جدا كرده است. ] سيوطي، ج 2، ص 182[
در تفسير روح البيان آمده است:
«... در كتاب بحرالحقايق فرمود: مكاشف به اسرار قرآن نشود مگر كسي كه پاكيزه گردد از لوث توهم غير، و برسد به مقام شهود حق در مرآي خلق و اين ميسر نشود جز به فضاي شاهد و شهود در مشهود.» ]بروسوي، بي تا، ج 9، ص 338 و 337 [
توضيح آنكه ضمير «ها» در «لايمسه» اشاره به هويت الهي ] قرآن [ دارد، كه كسي جز پاكان از جنابت هر يك از مقامات وجودي كه وابستگي او به واسطة دوري از حق مطلق ميباشد آن را مس نميكند.
هر پاكي را پاك كنندهاي است و آن پاك كننده خداوند تعالي است. لذا، اين بنده نيست كه يقين خود را پاكيزه و مطهر مينمايد و آنگاه است كه مراد قرآن فهميده ميشود و اين است كه بعضي بزرگان فرمودهاند كه قرآن نسبت به افراد ظاهر بين تازه است، و آنچه كه از آن ميفهمند تنها ظاهر و مزاياي ظاهري آن است. ليكن تنها دانشمندان باطن بين و حقيقت جو هستند كه قادر به گشودن گره از ظاهر آن هستند، زيرا كه خداوند فرمود: «واتقوا الله و يعلمكم الله» (بقره: 282) پرهيزگار باشيد تا خداوند شما را آموزش دهد، آنان پرهيزگاران راستين هستند كه خداوند آنچه كه به هيچيك از جهانيان نياموخته، به آنان ميآموزد اگرچه عجايب قرآن تمام شدني نيست.
يكي از مصاديق فرقان، قرآن است كه فارق و جدا كننده حق از باطل است. قدرت تشخيص حق از باطل با شناخت قرآن و فهم آن حاصل ميشود كه لازمة آن تقواي الهي و حفظ و وقاية خود در اجتناب از محرمات و نيز عمل به واجبات و فرايض است.
غزالي گويد:
مخرج به معني راه گريز و رهايي از مشكلات و شبهات است و منظور از «يرزقه من حيث لايحتسب» اين است كه خداوند فرد متقي را بدون نياز به تعلم و يادگيري عالم و آگاه ميگرداند. ] احياء علوم الدين، ج 3، ص 10 [
جهاد في سبيل الله باعث هدايت بيشتر الهي ميشود كه جهاد در اينجا اعم از جهاد با دشمن خارجي و جهاد با نفس است.
آنانكه هدايتپذير باشند بر هدايتشان ميافزايد. علي عليه السلام فرمود:
قالت الحكمه: من ارادني فليعمل باحسن ماعلم: ثم تلا: «الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه» (زمر: 18)
حكمت گويد: هركس مرا خواهد بايستي بهتر از آنچه ميداند عمل كند و اين آيه را تلاوت فرمودند آنانكه سخن را ميشنوند و به نحو احسن ] از شنيدة خود [ بدان عمل ميكنند.
يكي از نكات تاريخي اسلام مراجعه مكرر خلفاء به اميرالمؤمنين علي (ع) در حل معضلات و مشكلات حكومتي خود بود در اجراي حدود، اثبات جرم و تقسيم ارث، داستانهاي زيادي در مورد تقسيم ميراث توسط آن حضرت ـ پس از واماندن ديگران طبق فرمولها و قواعد اسلامي كه در برخي موارد بسيار مشكل است، نقل شده است. زيرا آنان قرآن را در اختيار داشتند ولي براي تقسيم ارث در همه صورتش قرآن كافي نبود گويا در يكي از همين موارد است كه طبق نقل بخاري در كتاب الارث اباجحيفه از علي (ع) سؤال ميكند:
«هل عندكم شييء مما ليس في القران؟ او ما ليس في ايدي الناس؟»
آيا شما علي (ع) چيزي جز قرآن در اختيار داريد؟ يا چيزي جز ] قرآن [ كه در دست مردم است؟
منظور اين است كه چه چيز ديگري ياور شما در فهم آيات الاحكام است كه حضرت با سوگندي جدي و تاكيدي فراوان وجود كتاب و آياتي اضافه بر قرآن رايج را نفي نموده ميگويد:
«والذي فلق الحبة و برء النسمه ما عندنا الاما في القرآن الا فهما يعطي رجل في كتابه و ما في الصحيفه»
سوگند به آنچه كه دانه را شكافت و جان را آفريد نزد ما جز آنچه در قرآن دسترس شماست وجود ندارد مگر قدرت فهم قرآن كه خداوند در مورد كتابش به هر كس بخواهد ميدهد و آنچه در صحيفه است. اين بيان حضرت در واقع اثبات همان لزوم موهبت الهي براي فهم و تفسير آيات قرآن حتي در مسائل احكام ظاهري است.
اين حديث را نسائي و ابنماجه و احمد بن حنبل نيز از طريق قيس بن عباد و مالك اشتر نقل نموده است. ]صحيح بخاري، كتاب و مسند احمد، ج 1، ص 151 [
همانگونه كه ميدانيم كار مفسر قرآن آن است كه با استفاده از علوم و دانشهاي لفظي و تسلط خود به زبان و ادبيات عرب و فرهنگ و فضاي نزول وحي و نيز آگاهي نسبت به زبان دين و با به كارگرفتن نيروي استدلال و عقل خود و در نظر گرفتن مسائل گوناگوني از جمله مكي يا مدني بودن آيات، سياق و روند آيات يعني آيات ماقبل و مابعد هر آيه، محكم و يا متشابه بودن آن، عام يا خاص بودن آن و مطلق بودن و يا مقيد، و دهها مسئله ديگر كه در علوم قرآن از آن بحث ميشود به استنباط مواد و منظور الهي دست يابد و در گذر از اين مراحل كه همگي مربوط به تفسير يعني همان مدلول لفظي آيات است نيز همواره احتمال خطا و اشتباه و لغزش و انحراف از مسير حق وجود دارد و چيزي جز عنايت و موهبت الهي نميتواند وي را در اين مسير موفق سازد، مفسراني كه در علوم اكتسابي و بحث و استدلال بسيار زبردست بودهاند ولي آنگاه كه در آستانة تفسير قرآن قرار گرفتهاند علي رغم تلاش فراوان و بحثهاي گسترده مفيد و دستهبندي بسيار جالب و قابل استفاده در مطالب هر آيه، آنگاه كه به نتيجهگيري رسيدهاند راه خطا رفتهاند.
از آن جمله ميتوان از فخررازي متكلم زبردست و عالم بزرگ قرن ششم نام برد كه تفسير او در حقيقت مجموعهاي پرمحتوا از مطالب پيرامون آيات الهي است . او گاهي ذيل يك آيه چندين مسئله و هر مسئله را داراي چند وجه برميشمرد، اما آنگاه كه بايد نتيجه بگيرد سخيفترين و كم مايهترين قول را برميگزيند. غبار تعصب و اصرار بر جبر آنچنان بر نگاه او سايه افكنده كه همة آيات، حتي آياتي كه صراحتاً دال بر مختار بودن انسانها است را بالاخره به جبر سوق ميدهد، از هر در وارد آيهاي شده، بالاخره از در جبر و نفي اختيار خارج گرديده است.
شهيد مطهري وي را از مصاديق «فاضله الله علي علم» ميدانند.
راغب اصفهاني ميگويد:
«آن كسي كه عهدهدار تفسير قرآن ميشود وظيفه دارد كه با دقت به تقواي الهي توجه داشته باشد و خود را از شرهاي نفس خود و عجب و خودبزرگبيني به خدا پناه دهد زيرا اعجاب و برخود باليدن پايه و اساس هر فسادي است. چون خطر كج فهمي و استنباط غلط براي او بيش از اسلاف و گذشتگان است كه خود با پيامبر ميزيستند و شاهد نزول قرآن بودند.» ] التفسير و المفسرون، ج 1، ص 19 و 20 [
مولي مهدي نراقي در توضيح موضوع مورد بحث ما چنين مينويسند:
«اخلاق مذموم و ناپسند همچون پردههائي انسان را از معارف الهي و فيضهاي قدسي مانع ميشود زيرا رذائل اخلاقي به منزلة پوششي براي نفوساند كه اگر برطرف نشوند حال روحاني و معنوي براي انسان رخ نمينمايد و چگونه به جز اين ميتواند باشد و حال آنكه دلها مانند ظروفند كه هرگاه از آب پر باشد هوا داخل آن نخواهد شد ] و در يك ظرف دو چيز نميگنجد [ همينطور معرفت و محبت و انس به خدا در دلهاي مشغول به غير خدا راه نمييابد و گفتار پيامبر (ص) به اين معني اشارت دارد:
لولا ان الشياطين يحومون علي قلوب بنيآدم لنظروا الي ملكوت السموات و الارض اگر شياطين اطراف دلهاي بني آدم را فرا نگرفته بودند آدميان ميتوانستند به ملكوت و باطن آسمانها و زمين بنگرند. ] جامع السعادة، ج 1، ص 11[
اما آن چه براي دل به سبب طهارت و صفاي آن از علوم و معارف آشكار ميشود آن علم حقيقي نوراني است كه شك در آن راه ندارد و در نهايت جلوه و ظهور است زيرا از انوار الهي و الهامات حقه رباني بهره گرفته است و همين مراد از قول او عليه السلام است:
«انما هو نور يقذفه الله في قلب من يشاء اين علم نوري است كه خداوند آن را به دل هر كس كه بخواهد ميافكند.»
اميرالمؤمنين (ع) به آن بدين گونه اشاره كرده است:
«ان من احب عباد الله اليه عبداً اعانه الله علي نفسه فاستعشر الحزن و تجلبب الخوف فظهر مصباح الهدي في قلبه: از محبوبترين بندگان خدا نزد او بندهاي است كه او را عليه خودش ياري دهد تا اندوه را در دل پنهان و جامة ترس و پرواي الهي بپوشد و چراغ هدايت در دل وي روشن شود.» ] نهج البلاغه، خ 87 [
از آنچه گفتيم چنين نتيجه ميگيريم كه:
ـ قرآن به دلائل مختلف بايد شرح و توضيح داده شود.
ـ اين توضيح و شرح و كشف معاني از طرقي از جمله تأويل و تفسير ممكن است.
ـ تاويل قابل اعتماد تنها تاويلهاي معصومين است.
ـ تفسير نيز شأن پيامبر و امام معصوم است اما ديگران نيز به شرط داشتن مقدمات لازم ميتوانند و لازم است به اين امر خطير دست زنند.
ـ لوازم تفسير سه دسته است علوم لفظي، علوم عقلي و علوم موهبت
ـ هر چند علوم لفظي و عقلي در تفسير لازم هستند اما كافي نيستند و هماره احتمال لغزش و خطا در فهم معنا و منظور و مراد الهي وجود دارد.
ـ پيشگيري از اين خطاي در فهم، تنها با موهبت الهي ممكن است.
ـ اين موهبت با عمل به دانستهها و پرهيز از گناهان و عمل به وظايف براي هركس حاصل ميشود كه نسبت مستقيم با فهم صحيح آيات دارد يعني هر اندازه تقوا و عمل افزايش يابد فهم از قرآن و تفسير صحيحتر و درستتر خواهد بود.
ـ البخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، دار احياء التراث العربي، بيروت
ـ حقي بروسوي، شيخ اسماعيل، روح البيان،
ـ الذهبي، محمد حسين، 1396 هـ . ق، التفسير و المفسرون، دارالكتب الحديثة، قاهره
سيوطي، جلال الدين عبدالرحمن، بي تا، الاتقان في علوم القرآن، دار احياء التراث العربي، بيروت
ـ غزالي، ابوحامد احمد، بي تا، احياء علوم الدين،
ـ طباطبائي، سيد محمد حسين، 1361 هـ . ش، قرآن در اسلام، دفتر انتشارات اسلامي، قم
ـ طباطبائي، سيدمحمد حسين، بي تا، الميزان في تفسير القرآن، جماعةالمدرسين، قم
ـ ميبدي، امام احمد، كشف الاسرار و عدةالابرار ( معروف به تفسير خواجه عبدالله انصاري)،
ـ نراقي، مولي مهدي، 1383 ق، جامع السعادة،
ـ سيدرضي، 1395 هـ . ق، نهج البلاغه، ضبط: دكتور صبحي صالح، قم.
ـ كليني، محمد بن يعقوب، 1388 هـ . ق، الاصول من الكافي، الطبعة الثالثه، تهران.